۲۵ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۱۱
صدای تو سبزینهی آن گیاه عجیبی است ...
در واژههایت چه خطابم کردی؟ در واژههایت من گرم بودم بین جهانی که از بازوهای تو کمی کوچکتر بود. بازوهایت خط استوایی ست که دور شانههای من دایرهای میشود قد تصورم از زمین وقتی کوچک بودم. در واژههایت من کجای دلت ایستاده بودم که لبخندم افتاده بود بر خورشیدی که دور چشمت هر ثانیه میچرخید و من در دقیقه، شصت بار دلم گرم میشد. در واژههایت چه قدر خوشبخت بودم وقتی جهان قد کافهای بود که تنها میزش برای من و تو رزرو شده بود. که من از راه برسم و ببینم تو پشت میز ایستادهای با یک کاکتوس. کاکتوس کم میخواهد و بی انتظار میماند. کاکتوس من بی توقع مانده است. در واژههایت من بود و من بودم و من ... صدایم که کردی جنگلی در من رویش کرد. بخوان مرا که صدای تو سبزینهی آن جنگل است.
۹۷/۰۳/۲۵